ღToGeTHeR♥ღ♥

ღToGeTHeR♥ღ♥

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 1264
بازدید کل : 94039
تعداد مطالب : 379
تعداد نظرات : 100
تعداد آنلاین : 1




آمار سایت

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

Check PageRank

آگهی بهترین وبلاگ


خوابگردیهای عجیب

مطلبي خواندني از خوابگردي هاي جالب و استثنايي

راه رفتن در عالم خواب موضوعي تازه و غيرعادي نيست و بسيارند كساني كه وقتي در خواب عميق فرو ميروند، ناخودآگاه از رختخواب برمي خيزند و در اتاق يا خانه خود چند ثانيه يا چند دقيقه اي به شبگردي مي پردازند...



راه رفتن در عالم خواب موضوعي تازه و غيرعادي نيست و بسيارند كساني كه وقتي در خواب عميق فرو مي*روند، ناخودآگاه از رختخواب برمي*خيزند و در اتاق يا خانه خود چند ثانيه يا چند دقيقه*اي به شبگردي مي*پردازند. ولي گاهي اين حالت از چند ثانيه و دقيقه تجاوز مي*كند و اتفاقات عجيبي طي آن روي مي*دهد. به نمونه*هايي كه از اين نوع خوابگردي*هاي غيرعادي به ثبت رسيده*اند، توجه كنيد:

خوابگرد قاتل
«كنت پاركس» 23 ساله و اهل تورنتو بود كه به همراه همسر و دختر كوچكش در اين شهر زندگي مي*كرد. او به خاطر بيكاري و قرض*هاي بسيار گرفتار مشكل بي*خوابي شده بود. كنت صبح زود روز 23 مي* سال 1987 از رختخواب برخاست، سوار اتومبيل خود شد و 23 مايل راه را طي كرد تا به منزل خانواده همسرش رسيد. سپس با يك چاقو مادرزن خود را كه خيلي هم او را دوست داشت به قتل رساند. او به پدرزن خود هم حمله كرد ولي او زنده ماند. بعد دوباره سوار اتومبيل شد و به اداره پليس رفت و گفت: «فكر مي*كنم من يك نفر را كشته*ام.» تازه در آن وقت بود كه متوجه شد آثار بريدگي عميقي در دستان خودش هم ديده مي*شود. از آنجا كه آقاي پاركس هيچ چيز از آن قتل را به خاطر نداشت و انگيزه*اي نيز براي انجام آن كار موجود نبود، از طرفي او سابقه راه رفتن در عالم خواب را داشت، پليس به اين نتيجه رسيد كه او در هنگام ارتكاب به قتل، خواب بوده است.

خوابگرد هنرمند

 
«لي هادوين»« يك انسان معمولي است كه روزها شغل پرستاري دارد ولي جالب آنجاست كه آقاي هادوين شب*ها به يك هنرمند نقاش بدل مي*گردد. او شب*ها در خواب عميق از رختخواب خود برمي*خيزد و آثار هنري حيرت*انگيز و فوق*العاده*اي خلق مي*كند ولي وقتي صبح از خواب بيدار مي*شود هيچ چيز از اتفاق شب گذشته به ياد نمي*آورد. او كه به «كيپاسو» معروف شده است، مي*گويد: از اين استعداد شبانه گيج شده*ام زيرا در طول روز و در عالم بيداري هيچ استعداد يا علاقه*اي نسبت به نقاشي احساس نمي*كنم. هادوين اولين بار در چهار سالگي خوابگردي را آغاز كرد ولي به گفته پدر و مادرش اين وضعيت او كاملا عادي و مثل خيلي ديگر از بچه*ها بود. در نوجواني شروع به نقاشي در عالم خواب كرد و ابتدا اين طراحي*ها را روي ديوار اتاق خوابش مي*كشيد. در جواني اين عادت بيشتر شد و او ديگر روي هر چيزي كه دم دستش بود، مي*كشيد. او هم*اكنون قبل از خواب تمام وسايل مورد نياز براي نقاشي مثل كاغذ، مداد شمعي، گچ طراحي و غيره را كنار خود و مكان*هاي خاصي مثل زير راه پله مي*گذارد و صبح نقاشي*هاي آماده را برمي*دارد.

خوابگرد آشپز


«رابرت وود» يك آشپز 55 ساله است كه هفته*اي چهار، پنج بار شب هنگام در عالم خواب به آشپزخانه مي*رود و املت و سيب*زميني سرخ كرده و چيپس درست مي*كند. او چهل سال است كه در خواب راه مي*رود ولي اين عادت عجيب او و همسرش «النور» را نگران كرده است و مي*ترسند در زمان آشپزي در عالم خواب حادثه*اي براي او يا خانه رخ بدهد. اين زن و شوهر به دليل وجود نگراني شديد در شبانه*روز بيشتر از سه ساعت نمي*خوابند. آقاي وود معتقد است دليل اصلي اين خوابگردي*ها، وجود زخم در روده اوست زيرا به خاطر اين مشكل روزانه مي*تواند در وعده*هاي مختصري غذا بخورد و احتمالا گرسنگي باعث مي*شود كه در عالم خواب به آشپزي بپردازد.

خوابگردي كه از سرما مرد!!
در ژانويه سال 2009 «تيموتي بروگمن» تكنسين برق 51 ساله اهل «ويسكانسين» نصف شب با يك لباس خواب نازك از خانه خارج شد. جسد او روز بعد در فاصله 190 ياردي خانه*اش پيدا شد. آن شب دماي هوا به شانزده درجه فارنهايت زير صفر رسيده بود و بروگمن از شدت سرما جان خود را از دست داد. بازرسان پليس يك بسته قرص «امبين» در اتاق خواب او يافتند. اين دارو نوعي قرص خواب*آور مي*باشد كه در موارد بسياري باعث خوابگردي مي*شود.

سگ خوابگرد
راه رفتن در عالم خواب فقط مختص انسان*ها نيست. «بيزكيت» يك سگ خانگي است كه دچار عارضه خوابگردي است و در زمان خواب به اين طرف و آن طرف مي*رود.

خوابگرد باغبان
در سال 2005 يك كارشناس كامپيوتر ساعت 2 نيمه*شب در عالم خواب به حياط رفت و با ماشين چمن*زني چمن*هاي باغچه را كوتاه كرد كه همسرش سررسيد. آن شب «ربه*كا آرمسترانگ» نيمه*هاي شب از صداي ماشين چمن*زني از خواب بيدار شد و ديد اثري از همسرش نيست او از پنجره به بيرون نگاه كرد و «يان آرمسترانگ» را ديد كه دارد چمن*ها را كوتاه مي*كند. او ترسيد همسرش را بيدار كند چون شنيده بود اين كار ممكن است براي فرد خوابگرد خطرآفرين باشد. بنابراين ماشين را خاموش كرد و به رختخواب برگشت. چند دقيقه بعد يان 34 ساله هم به رختخواب برگشت. صبح روز بعد يان به هيچ*وجه حرف*هاي ربه*كا را درباره واقعه شب گذشته باور نكرد.

خوابگردي كه ايميل مي*فرستاد
 

در سال 2005 يك زن 44 ساله ساعت 10 شب به رختخواب رفت ولي دو ساعت بعد برخاست و كامپيوتر خود را كه در اتاق كناري بود روشن كرد و به اينترنت وصل شد و سه ايميل فرستاد. اين ايميل*ها به صورتي غيرقابل فهم نوشته شده بودند. در اولين ايميل كه كامل*تر از بقيه بود، نوشته شده بود: «فردا بيا، شام و نوشيدني. ساعت 4 نوشيدني و خاويار بياور.»
متخصصان مي*گويند هر چند كه اين جملات ناقص هستند ولي اينكه يك فرد در عالم خواب بتواند تايپ كند، يك پيغام بنويسد و ايميل ارسال كند بسيار عجيب است به ويژه اينكه اين زن كلمه عبور خود را نيز به خاطر داشته است.

خوابگرد شگفت*انگيز
همين چند روز پيش يعني در ماه مي* سال 2009 يك دختر نوجوان در عالم خواب از پنجره اتاق خود واقع در طبقه دوم يك قصر قديمي كه 5/7 متر از سطح زمين ارتفاع داشت پايين رفت! «راشل وارد» از تخت خود برخاست يك بلوز گرمكن بپوشيد و از پنجره اتاق به روي علف*هاي بيرون خانه پريد و جاي پاي او به عمق حدود 15 سانتي*متر روي زمين افتاد، ولي بعد بلافاصله تعادل خود را ازدست داد و به زمين افتاد. او كه نيمه بيهوش بود با جيغ و فرياد، والدينش را صدا زد و آنها در حالت گيجي و حيرت*زدگي او را به بيمارستان رساندند در كمال حيرت پزشكان معلوم شد هيچ جاي بدن او نشكسته است. عجيب*تر آنكه دوشيزه 18 ساله صبح روز بعد تازه از خواب بيدار شد و جريان ديشب را اصلا به خاطر نداشت.

ركـورددار دمـاي بـدن
«شارون و پيتر براون» تقريبا هشت ماه از سال در تلاش شديد هستند تا بدن پسرشان «بن» را گرم نگه دارند. آنها مي*گويند: «پزشكان معتقدند اسم بن بايد وارد كتاب ركوردهاي گينس شود زيرا دماي بدن هيچ كس در دنيا مثل او پايين نيست.» دماي بدن بن معمولا به حدي پايين است كه افراد معمولي در آن دما به كما مي*روند و حتي در هواي خوب دماي بدن او از 33 درجه سانتي*گراد بالاتر نمي*رود. دماي طبيعي بدن انسان 26 درجه سانتي*گراد است و دماهاي زير 35 درجه ضعف محسوب مي*شود. به سندروم هايپوتالاميك معروف است. اين موضوع بر روي زندگي او تاثير زيادي داشته و خانواده او مكررا مجبور مي*شوند او را با آمبولانس به بيمارستان برسانند. خانواده او در حال حاضر پول*هاي خود را جمع مي*كنند تا براي او يك پتوي مخصوص بخرند كه اغلب در عمل*هاي جراحي مورد استفاده قرار مي*گيرد. اين پتو به بن كمك خواهد كرد كه بيشتر در خانه بماند و كمتر در بيمارستان بستري شود.

حفظ تعادل بر لبه پرتگاه
يك مرد ورزشكار 61 ساله هندي به نام «كيوراج گورجار» تنها با استفاده از يك دوچرخه BMX نمايش*هاي زيبايي بر لبه پرتگاه*هاي نزديك شهر خود «جودپور» در هند اجرا مي*كند. او قادر است روي اين دوچرخه 36 مدل حركت تعادلي يوگا را اجرا كند.
او كه از سيزده سالگي آموزش اين ورزش را آغاز كرده است مي*گويد: روزي يك ساعت يوگا كار مي*كند و در اين كار پشتكار زيادي از خود نشان مي*دهد.
كيو براي اجراي نمايش*هاي تعادلي خود يوگا را با ديگر ورزش مورد علاقه*اش يعني دوچرخه*سواري تلفيق كرده و شكلي تازه و زيبا از ورزش را خلق نموده است.


2 ساعـت آويختـه بـه قـطار
يك توريست آمريكايي حدود 2 ساعت و نيم از بيرون، به قطاري در استراليا آويزان بود. «چادونس» 19 ساله در آخرين لحظات به ايستگاه قطار رسيد و وقتي ديد قطار مي*خواهد حركت كند به سوي آن دويد و به سوي آن پريد ولي همين كه پاهايش را به سوي پله قطار پرت كرد، قطار به حركت در آمد و ديگر كاري از دست او بر نمي*آمد! اوايل كه قطار آهسته حركت مي*كرد چاد موفق شد خودش را به روي يك پله كوچك جا بدهد ولي وقتي سرعت قطار زياد شد و به هفتاد مايل بر ساعت رسيد، تازه فهميد چه تصميم خطرناكي گرفته است.
آقاي ونس مي*گويد: «مي*ترسيدم از آن سفر جان سالم به در نبرم. اگر با آن سرعت از قطار مي*افتادم و به آن صخره*هاي وحشتناك كنار ريل مي*خوردم، مرگم حتمي بود.»
آقاي ونس دانشجو اهل آلاسكا است كه مي*خواست از «آدلايد» به «داروين» برود. بعد از دو ساعت و بيست دقيقه آويزان ماندن بر پله قطار سرانجام يكي از خدمه، صداي فريادهاي مايوسانه او را مي*شنود و قطار مي*ايستد. آقاي ولز راننده اين قطار مي*گويد: «چاد خيلي خوش*شانس است. وقتي ما او را نجات داديم پوست صورتش مثل گچ سفيد و رنگ لب*هايش كبود بود. ما هنوز بايد سه ساعت ديگر مي*رفتيم تا به مقصد برسيم و اگر متوجه او نمي*شديم دماي بدنش پايين مي*رفت و ديگر نمي*توانست بدنه قطار را بچسبد و مي*افتاد. او تا چند ساعت به شدت مي*لرزيد و بدنش كرخ شده بود. من تا به حال چنين چيزي نديده بودم و واقعا اميدوارم بعد از اين هم نبينم.»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: سایا تاريخ: جمعه 6 اسفند 1389برچسب:مطلبي خواندني خوابگردي جالب استثنايي, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم خوشتون بیاد اینجا هرمطلبی که دلتون بخواد پیدا میکنید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to saya.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com